این مقالهی دانشنامهای، تصویری جامع از زندگی نامه Henri Rivière، زمینههای تاریخی و فکری او، نقش تعیینکنندهاش در شکلگیری زبان بصری نوگرا در فرانسه، و جایگاهش در هنر اروپا ارائه میکند؛ سپس با تحلیل سبکشناسانهی آثار، سه نمونهی شاخص از کارنامهی او بررسی میشود و در پایان، منابع انگلیسی و فارسی بهصورت پیوندهای شمارهگذاریشده فهرست میگردد.
یادداشت: در برخی منابع فارسی، Rivière به اشتباه «ایتالیایی» معرفی شده است، درحالیکه او زادهٔ پاریس و چهرهای فرانسوی است.[1]
۱) زندگی و شکلگیری هنری
هنری بنژامن ژان-پیر ریویر (Henri Rivière) در ۱۱ مارس ۱۸۶۴ در پاریس به دنیا آمد و ۲۴ اوت ۱۹۵۱ در حوالی پاریس درگذشت. او از کودکی به نقاشی گرایش نشان داد، در نوجوانی تمرینِ کپی از آثار چاپشده در مطبوعات هنری را انجام میداد و در حوالی ۱۸۸۰ با توصیهٔ امیل بن (Émile Bin) برای مدتی کوتاه آموزش آکادمیک دید. دوستی اولیه با پل سینیـاک به آشنایی نزدیکتر او با حلقههای هنری مونمارتر انجامید؛ حلقهای که بعدتر پای Rivière را به کابارهٔ مشهور «لو شانوآر» (Le Chat Noir) باز کرد.[1], [13]
سفرهای پیدرپی به بریتانی (Bretagne) از ۱۸۸۴ به بعد، ذائقهٔ تصویری Rivière را عمیقاً به مناظر ساحلی، صخرهها، موجها و ریتمهای طبیعت وابسته کرد. همین تجربهها بعدتر در مجموعههای چاپیِ رنگیِ او («دریا: مطالعات موج»، «جنبههای طبیعت»، «مناظر پاریسی» و «سیوشش منظره از برج ایفل») تبلور یافت.[1]
ریویر علاوه بر نقاشی و آبرنگ، در عکس، طراحی گرافیک، حکاکی و بهویژه چاپ چوبیِ چندرنگ (و سپس کرومولیتوگرافی) فعال بود؛ و درست در سالهایی که موجِ «ژاپونیسم» اروپا را درمینوردید، او با مطالعهٔ مستقیم چاپهای هیرواشیگه و هوکوسای، روشهای ژاپنی را برای ساختن یک زبان مدرنِ اروپایی در چاپ رنگی بومیسازی کرد.[1], [8], [11]
۲) «لو شانوآر» و تئاترِ سایه: پروتو-سینما و نوآوری بصری
Rivière در دههٔ ۱۸۸۰ بهعنوان عضو تحریریهٔ نشریهی «لو شانوآر» و سپس بهعنوان کارگردان/طراحِ تئاترِ سایهٔ این کاباره شهرت یافت. او با استفاده از ورقهای روی (زینک) بُرشخورده، چندپلانکردنِ صحنه پشت پرده، و نورپردازیِ تدریجی، به سیلوئتها عمق فضایی میداد و طیفی از خاکستریها تا سیاه مطلق را بر پرده مینشاند؛ روشی که برای نخستینبار در ژانویهٔ ۱۸۹۰ در نمایش مذهبیِ «راهِ ستاره» (La marche à l’étoile) نمود خیرهکنندهای یافت و ده سال، جاذبهٔ اصلی شانوآر بود.[1], [14]
این تجربهٔ «تصویر-مبنا» و کار با سیلوئتها، درکِ گرافیکیِ Rivière را آبدیده کرد: سادهسازیِ فرمها، تختنماییِ آگاهانه، تأکید بر خطوط بیرونی و ساختن «حسِ حرکت» از طریق تغییر درجههای روشنایی. منتقدان، تئاتر سایهٔ شانوآر را یکی از حلقههای واسط میان فرهنگِ آوانگارد بوهِمی و فرهنگِ شهریِ گستردهتر میدانند؛ همچنین موزهها (نظیر وانگوگموزه) تأکید میکنند که این موجِ سیلوئتسازی بر چاپهای هنرمندانی چون تولوز-لوترک و بونار نیز اثر گذاشت.[9]
۳) سبکشناسی: ژاپونیسم، پستامپرسیونیسم و زبان گرافیکیِ سرینگار
زبان تصویری Rivière بر سه ستون میایستد: (۱) ژاپونیسم—یادگیری مستقیمِ لایهگذاری، افقهای بلند، کادرهای نامتعارف، و هارمونیهای محدود اما سنجیده؛ (۲) پستامپرسیونیسم—ترجمهٔ تجربهٔ نور و هوا به ساختارهای صوریِ خلوتتر و تزئینیتر؛ (۳) گرافیکِ سرینگار—ساخت پیکرهٔ بصری از طریق مجموعهها: «سیوشش منظره از برج ایفل»، «مناظر پاریسی»، «جنبههای طبیعت» و… که هرکدام «تم»های بصری را در تنوع کادربندی و زمانهای متفاوتِ نورانی دنبال میکنند.[1], [8], [12]
در چاپهای چوبیِ چندرنگ، Rivière با جوهرهای برپایهٔ آب به شفافیتِ رنگ دست مییافت—در تضاد با جوهرهای روغنی کدر که در فرانسه رایجتر بود—و گاه برای رسیدن به پانورامای کشیده، تصویر را در چند لوح مجزا چاپ و سپس بهصورت واحد ارائه میکرد. نتیجه، کیفیتی «مهآلود/دریایی» است که با روحِ بریتانی و مناظر ساحلیِ او همخوانی دارد.[3]
تأکید بر «فضاسازی با حداقل مداخلهٔ جزئیات» و «تناسبات تزئینی» موجب شده منتقدان معاصر، کار او را حلقهای مهم میان آرت-نوو، پوسترهای هنری و چاپهای ژاپنی بدانند. به همین دلیل، او نهفقط در نقاشی و چاپ، بلکه در طراحی گرافیکِ مدرن نیز نامی کلیدی است.[8], [4]
۴) جایگاه Rivière در هنر فرانسه و اروپا
ریویر از نخستین هنرمندانی است که چاپِ رنگیِ «ژاپنیالهام» را به زبان بصریِ اروپا ترجمه کرد؛ برخی گالریهای تخصصی او را «پدر» توسعهٔ این گرایش در اروپا و سپس آمریکا دانستهاند. نمایشهای بزرگ، از جمله مرور آثار در کتابخانهٔ ملی فرانسه (BNF) در ۲۰۰۹ با عنوان «میان امپرسیونیسم و ژاپونیسم» نیز نشان دادهاند که میراث او از یک رسانه فراتر میرود و عکاسی، تئاتر سایه و چاپ را بههم پیوند میدهد.[12], [17]
در بسترِ اروپا، Rivière سهمی دوگانه دارد: از یک سو، گرافیکِ شهریِ مدرن (با سوژههایی چون برج ایفل، پلها، بلوارها) را در قالبهای چاپیِ هنری به اوج رساند؛ از سوی دیگر، منظرِ بومیِ بریتان را با حساسیتی شاعرانه و مقیاسهای پانورامیک به فرهنگ بصری اروپا معرفی کرد. استمرارِ نگاهِ «سریمحور» و روشهای فنیاش نیز در آموزش چاپ و طراحیِ پوستر در اوایل سدهٔ بیستم بازتاب یافت.[8], [1]
۵) کارنامهٔ تصویری و مجموعهها
- جنبههای طبیعت (Les Aspects de la Nature)، ۱۸۹۷–۱۸۹۹: سریِ آموزشی-تزئینی در قالب لیتوگرافیهای رنگیِ بزرگ؛ نخست با شیوهٔ پیشفروش منتشر شد و در سالن «تئاتر آنتوان» نمایش یافت.[10], [15]
- مناظر پاریسی (Paysages parisiens)، ۱۹۰۰: هشت تابلو در ستایش ریتمِ شهر مدرن.[1]
- ساعات جادویی (Les Heures Claires)، ۱۹۰۱–۱۹۰۲: ۱۶ کرومولیتوگراف با تأکید بر گذر نور و رنگ در ساعات مرزی روز.[1]
- ۳۶ منظره از برج ایفل، ۱۹۰۲: مجموعهای نمادین از مواجههٔ هنر با سازهٔ مهندسیِ مدرن؛ ادای دِینی اروپایی به الگوی «۳۶ منظر از فوجی» در ژاپن.[1]
- دریا: مطالعات موج: سلسلهای از مشقها بر رفتار آب، کف و خط افق؛ پیوند مستقیم با تجربههای بریتانی.[1]
۶) تحلیل سه اثر شاخص
۶.۱) «۳۶ منظره از برج ایفل» (۱۹۰۲)
این مجموعه، نقطهٔ تلاقیِ سه دغدغهٔ ریویر است: (۱) علاقه به سریسازی و روایتِ تدریجیِ یک سوژه؛ (۲) کششِ ژاپونی به کادرهای غیرمتعارف، افقهای بلند و برشهای تند؛ (۳) شیفتگیِ اروپاییِ پایان سده نوزدهم به «شهرِ جدید» و تکنولوژی. ریویر—با الهام از «۳۶ منظرِ فوجی»—برج ایفل را نه یک «سوژهٔ منفرد»، بلکه هستهٔ معناییِ متغیری میبیند که بسته به فصل، ساعت، مه و حرکت جمعیت، ظاهر و معنایش تغییر میکند.[1]

از نظر فرمال، خطوطِ شبکهایِ برج، در برابر لکههای نرمِ آسمان و تودهٔ مه قرار میگیرند؛ گاه برج تنها از پشتِ شاخهها یا لبهٔ ساختمانها دیده میشود، گاه از دوردست بهصورت سیلوئتی قهوهای/سیاه در مه فرومیرود. این تناوبِ حضور/غیاب به برج، کیفیتی «نفسدار» میدهد و آن را از نمادِ صرف، به عنصرِ زندهٔ شهری بدل میکند. استمرارِ این نگاه در پوستر، عکاسی و گرافیک شهریِ اروپا بعدتر مشهود است.[8]
۶.۲) «جنبههای طبیعت» (۱۸۹۷–۱۸۹۹)
این سریِ لیتوگرافیِ رنگی، با هدفی نیمهآموزشی و تزئینی تولید شد و از نخستین نمونههای موفقِ «هنر برای خانههای مدرن» در قالب چاپهای بزرگ بهشمار میآید. از نظر اقتصادی، انتشار به شیوهٔ پیشفروش (Subscription) ریسک ناشر (اوژن ورنو) را کم کرد؛ از نظر نمایش نیز، ارائهٔ عمومیِ آن در ژانویه تا فوریهٔ ۱۸۹۸ در سالن «تئاتر آنتوان» نشان میدهد چگونه چاپ هنری، از گالری به «فضای شهری/نمایشی» راه یافت.[10]
از حیث سبک، «جنبههای طبیعت» حدّ میانی میان امپرسیونیسم و تزئینگراییِ آرت-نوو را مینمایاند: زیباییشناسیِ سادگی (تقلیل جزئیات)، هارمونیهای محدود، و سطحپردازیِ تخت که از ژاپنیسم وام دارد. در برخی قطعاتِ سری (مثلاً «خلیج»)، نگاه از بلندای ساحل به ترکیبِ زمین/دریا/آسمان، مثلثهای نوری میسازد و کارکرد فضاسازی با رنگهای شفاف را برجسته میکند.[5], [2]
۶.۳) «حوض شستوشو در جنگلِ لوگویی» (چاپ چوبیِ بسیار بزرگ)
این اثرِ عظیم—که در سه بخش چاپ شده و برای هر بخش ۱۰ رنگ بهکار رفته (جمعاً ۳۰ لوح)—یکی از پیچیدهترین چاپچوبیهای ریویر است. او برای رسیدن به پانورامای کشیده، روش ژاپنیِ قطعه-چاپ را وام میگیرد؛ استفاده از جوهرهای برپایهٔ آب، شفافیتِ رنگ و لایههای نور را ممکن میکند و در نتیجه، جنگل نه تودهای تیره، که شبکهای از عمقهای متعدد میشود. از حیث تکنیک، این کار، گواهی است بر توان Rivière در مهارِ فرآیندِ چاپِ چندلوحهای و مدیریت همنشینی رنگها روی کاغذ.[3]
در خوانشِ معناشناختی، «حوضِ شستوشو» بهظاهر موضوعی روزمره دارد، اما در ترکیببندی، زمان از «لحظه» فراتر میرود و به حضورِ پیوستهٔ طبیعت میرسد؛ حرکتِ آب، تکرارِ تنهها و ضرباهنگِ شستوشو، همان ریتمهاییاند که Rivière در «مطالعات موج» و «مناظر پاریسی» نیز دنبال میکند—ریتمهایی که حاصلِ نگاهِ تئاتریِ او به «حرکتِ نور» و «تعویضِ صحنه» هستند.[3], [9]
۷) میراث و تأثیرگذاری
از منظر تاریخ رسانه، Rivière میانجیی است میان سایهبازیِ سنتی و سینما: چیدمانِ چندپلان، بهرهگیری از کنتراستِ نور، و طراحی ریتم بصری، زمینههای «پروتو-سینماتیک» را فراهم آورد. بسیاری از هنرمندانِ پوستر و چاپ، بهویژه در پاریسِ فین-ده-سیئکل، از منطقِ سیلوئت و کیفیتهای تختِ رنگیِ او تأثیر پذیرفتند.[9], [8]
از منظر تاریخ چاپِ هنری، او در کنار «گروهِ نبیان» و طراحان پوستر، نقشِ مهمی در تثبیت اعتبار «چاپِ رنگی» بهعنوان رسانهای هنری ایفا کرد. مرورهای پژوهشیِ جدید—از یادداشتهای پژوهشیِ دانشگاهی تا پروندههای موزهای و مقالات روز—جایگاه Rivière را بهعنوان «استادِ چاپ» تثبیت کردهاند.[8], [12]
در ایران، گرچه منابع مستقیمِ فارسی دربارهٔ Rivière اندک است، اما برای فهم بهتر زمینهها، مقالههای فارسی دربارهٔ چاپچوبی و سایهبازی—که هر دو در سنتهای آسیایی ریشه دارند—بهعنوان پشتیبانهای نظری سودمندند.[15], [16]
۸) پرسشهای پرتکرار
Henri Rivière ایتالیایی است یا فرانسوی؟
او فرانسوی است و در پاریس به دنیا آمد. نسبتدادن او به ایتالیا خطاست.[1]
مهمترین نوآوری فنیِ Rivière چه بود؟
ترکیبِ روشهای ژاپنی در چاپِ چوبیِ چندرنگ (جوهرهای شفافِ برپایهٔ آب، چاپ چندبخشیِ پانورامیک) با سوژههای مدرنِ اروپایی؛ و نیز توسعهٔ تئاتر سایهٔ چندپلان در «لو شانوآر».[3], [14]
سه اثرِ شاخص برای شروعِ آشنایی با او؟
«۳۶ منظره از برج ایفل»، «جنبههای طبیعت»، و چاپ چوبیِ عظیمِ «حوضِ شستوشو در جنگلِ لوگویی».[1], [3], [10]
۹) منابع
- «Henri Rivière (painter)» (انگلیسی)، Wikipedia.
- «Les Aspects de la Nature par Henri Rivière» (فرانسوی)، Armel Brittany.
- «Wash-place in the Woods at Loguivy» (انگلیسی)، Van Gogh Museum.
- «Henri Rivière – Artnet» (انگلیسی)، Artnet.
- «Aspects of Nature; The Bay – analysis» (انگلیسی)، Classical Canvas.
- «Henri Rivière (disambiguation)» (انگلیسی)، Wikipedia.
- «Henri Riviere – OnPaper» (انگلیسی)، OnPaper.
- «Cinq choses à savoir sur Henri Rivière (1864–1951)» (فرانسوی)، Musée d’Orsay.
- «Shadow Theatre – Le Chat Noir» (انگلیسی)، Van Gogh Museum.
- «Les aspects de la nature… L’île (1898)» (فرانسوی/انگلیسی)، Martinez-Fleurot.
- «Henri Rivière – Biographie» (فرانسوی)، henri-riviere.fr.
- «Henri RIVIÈRE – Armstrong Fine Art» (انگلیسی/فرانسوی)، Armstrong Fine Art.
- «Henri Rivière (painter) – Biography» (انگلیسی)، Wikipedia.
- «Hearing the Shadows at the Chat Noir’s Pre-cinematic Theatre» (آکادمیک، انگلیسی)، Oxford Academic.
- «چاپنقشِ چوبی (Woodblock Printing)» (فارسی)، ویکیپدیای فارسی.
- «سایهبازی» (فارسی)، ویکیپدیای فارسی.
- «Henri Riviere Biography» (انگلیسی)، Annex Galleries.