مواردی که بازی‌های جدید می‌توانند از آثار قدیمی‌تر بیاموزند

مواردی که بازی‌های جدید می‌توانند از آثار قدیمی‌تر بیاموزند

چکیده:

فهرست مطالب

مواردی که بازی‌های جدید می‌توانند از آثار قدیمی‌تر بیاموزند

صنعت بازی‌ها بخشی از هویت ما را تشکیل داده است و بسیاری از خاطراتمان را مدیون آن هستیم. هر کسی که عمر گیمری او به بیش از هفت، هشت سال می‌رسد، می‌داند که در سال‌های اخیر تغییرات مختلفی در صنعت بازی‌ها اتفاق افتاده‌ است که باعث شده این صنعت به کلی به سمت و سوی جدیدی حرکت کند.

بسیاری از این تغییرات به قدری تجربه‌ی بازی کردن را بهبود بخشیده‌اند که اکنون تصور بازگشت به دوران قبل از آن، غیرممکن است. اما تغییراتی نیز بوده‌اند که نمی‌توان از آن‌ها به عنوان تغییرات مثبت در صنعت بازی‌ها نام برد.

به بیان دیگر، مواردی وجود دارند که این روزها به طور کامل از بازی‌ها حذف شده‌اند یا مورد بی‌توجهی قرار گرفته‌اند. موضوعاتی که بسیاری خواهان بازگشت آن‌ها هستند.

در ادامه به تعدادی از این موارد پرداخته‌ایم. مواردی که اعتقاد داریم با بازگشت آن‌ها به صحنه، بازی‌ها چندین درجه جذاب‌تر می‌شوند.

  • احترام به مخاطب

بازی‌های قدیمی‌تر به‌طور خاص این احساس که مخاطب آن‌ها دارای هوش و مهارت است را منتقل می‌کردند. این احترام به مخاطب در قالب‌های مختلفی دیده می‌شد؛ از عدم وجود دست‌گیری‌های بیش از حد در بازی گرفته تا طراحی‌های چالش‌های فکری و گیم‌پلی‌هایی که نیاز به تفکر و برنامه‌ریزی داشت.

توسعه‌دهندگان بازی‌های قدیمی فرض می‌کردند که بازیکنان قادرند از پس مشکلات بازی برآیند و خودشان راه‌حل‌های مناسب را پیدا کنند، که این خود به نوعی احترام به توانایی‌های بازیکن محسوب می‌شد.

در بازی‌های مدرن، گاهی اوقات توسعه‌دهندگان به‌دلیل ترس از از دست دادن بازیکنان، به سمت راهنمایی‌های اضافی، کات‌سین‌های توضیحی طولانی و طراحی‌های ساده‌سازی شده حرکت می‌کنند.

این ممکن است به بازیکنان این احساس را القا کند که بازی به جای به چالش کشیدن آن‌ها، در حال هدایت آن‌ها است، که این موضوع می‌تواند تجربه‌ی بازی را در بازیکنان کمرنگ کند. با احترام به مخاطب و اعتماد به توانایی‌های آن‌ها، بازی‌ها می‌توانند تجربه‌ای غنی‌تر را ارائه دهند که نه تنها به‌ یادماندنی‌تر است، بلکه باعث می‌شود بازیکنان برای بازی و توسعه‌دهندگان آن احترام بیشتری قائل شوند.

همچنین احترام به مخاطب شامل توجه به نظرات و بازخوردهای بازیکنان است. بازی‌های قدیمی معمولاً از طریق جامعه‌ی طرفداران خود رشد می‌کردند و توسعه‌دهندگان به بازخوردها و انتقادات بازیکنان گوش می‌دادند.

در دنیای بازی‌های مدرن، حفظ این ارتباط و احترام به نظرات بازیکنان می‌تواند به بهبود کیفیت بازی ‌ها و بهبود تجربه بازیکنان از بازی کمک کند.

  • ریسک پذیری بالاتر

گاهی اوقات ریسک نکردن در بازی به معنای شکست قطعی در آن بازی است، در حالی که ریسک به موقع و حساب‌شده می‌تواند سبب ایجاد یک شاهکار در بازی شود.

بازی‌های قدیمی‌تر اغلب با ریسک‌پذیری در طراحی و گیم‌پلی، نوآوری‌هایی را به وجود آورده‌اند که تأثیرات عمیقی بر صنعت بازی‌سازی داشتند. از خلق ژانرهای جدید تا معرفی مکانیک‌های گیم‌پلی منحصر به فرد، این بازی‌ها به شکل‌گیری آینده‌ی بازی‌ها کمک کردند.

در دنیای بازی‌های مدرن، توجه زیاد به بازار و ترس از شکست مالی ممکن است باعث کاهش ریسک‌پذیری در طراحی بازی‌ها شود. با ریسک‌پذیری بیشتر و آزمایش با ایده‌های جدید، توسعه‌دهندگان بازی‌ها می‌توانند تجربیاتی نوآورانه و به‌یادماندنی‌تر خلق کنند که بازی‌هایشان را از رقبا متمایز می‌کند.

  • چالش‌برانگیز بودن گیم‌پلی

بازی‌های قدیمی به‌خاطر سختی و چالش‌های خود شناخته شده بودند. این چالش‌ها بازیکنان را وادار به یادگیری، تمرین و تسلط بر مهارت‌های بازی می‌کرد.

احساس رضایتی که از غلبه بر این چالش‌ها در بازی به دست می‌آمد، بخش بزرگی از لذت بازی کردن بود. شکست دادن حریف مقابل پس از بیست بار مردن، یا حل کردن یک معما بعد از چند ساعت تفکر، حسی را در آدم ایجاد می‌کرد که نظیرش را این روزها کمتر می‌بینیم.

بازی‌های مدرن گاهی اوقات بیش از حد آسان یا هدایت‌شده هستند که به کاهش احساس دستاورد و رضایت در بازیکنان منجر می‌شود. گاهی اوقات حتی در درجه‌های سختی بالاتر نیز بازی نمی‌تواند آن چالش موردنظر را برای مخاطبان ایجاد کند.

طراحی یک گیم‌پلی چالش‌برانگیزتر با سطوح دشواری مناسب می‌تواند به بازیکنان این انگیزه را بدهد که مهارت‌های خود را ارتقا دهند و احساس افتخار و رضایت بیشتری از تجربه‌ی بازی داشته باشند.

  • ارزش تکرار بالا

بازی‌های قدیمی اغلب به گونه‌ای طراحی شده بودند که بازیکنان را تشویق به بازی مجدد می‌کردند. این ارزش تکرار ممکن است از طریق سختی چالش‌برانگیز، پایان‌های متعدد، یا کشف تمام جزئیات بازی به دست آید.

این ویژگی باعث می‌شود بازی‌ها ارزش خود را فراتر از یک بار بازی کردن حفظ کنند. وقتی مراحل یک بازی با عشق طراحی شوند، طبیعی است که فرد با یک بار بازی کردن آن سیر نشود و بخواهد آن تجربه‌ی منحصربفرد را بارها تکرار کند.

بازی‌های جدید می‌توانند با ایجاد محتوای تکرارپذیر، چالش‌های اضافی، و راه‌های مختلف برای تجربه‌ی بازی، ارزش تکرار خود را افزایش دهند.

این امر نه تنها باعث می‌شود بازیکنان بیشتر با بازی تعامل داشته باشند، بلکه به ایجاد فن بِیس پایدارتر برای بازی نیز کمک می‌کند. یک بازی صد ساعته که نصف آن فقط صرف پرسه زدن در محیط می‌شود، نمی‌تواند این رغبت را در گیمر به وجود بیاورد که بازی را برای بار دوم یا سوم از نو شروع کند!

  • شخصیت‌های به‌یادماندنی

شخصیت‌های بازی‌های قدیمی به دلیل طراحی‌های ساده و تأثیرگذارشان تا امروز در ذهن بازیکنان باقی مانده‌اند. این شخصیت‌ها نه تنها به نمادهای فرهنگی تبدیل شده‌اند، بلکه نقش مهمی در موفقیت بازی‌ها ایفا کرده‌اند.

در گذشته سازندگان ترسی در ایجاد نقش‌های پررنگ نداشتند. اگر قرار بود کاراکتری بد باشد، واقعاً سیاه و بد بود. اگر قرار بود شخصیتی قهرمان داشته باشیم، او تمام ویژگی‌های یک قهرمان را داشت. این ویژگی‌ها اکنون باعث شده کاراکترهایی مانند کریتوس، دانته یا حتی تروِر، هنوز هم در یادها ماندگار باشند.

در بازی‌های جدید شاهد این هستیم که تقریباً تمام شخصیت‌ها به طرف خاکستری بودن پیش می‌روند. این تکنیک می‌تواند جذاب باشد، اما نه در تمام بازی‌ها! مخاطب دوست دارد شخصیتی را ببیند که از چارچوب‌های انسانی فاصله می‌گیرد و چیزی را ارائه می‌دهد که در دنیای واقعی کمتر نظیرش را دیده‌ایم.

بازی‌های مدرن‌تر باید از این رویکرد استفاده کنند و شخصیت‌هایی خلق کنند که با طراحی‌های منحصربه‌فرد و شخصیت‌پردازی‌های قوی، در ذهن بازیکنان ماندگار شوند. شخصیت‌های به یادماندنی می‌توانند پیوندی قوی بین بازیکنان و بازی ایجاد کنند که باعث تکرار بازی و حتی تبدیل شدن آن به یک کلاسیک مدرن شود.

مواردی که بازی‌های جدید می‌توانند از آثار قدیمی‌تر بیاموزند

همچنین می‌توانید (اپراتور ورایزن قابلیت پیام‌رسانی ماهواره‌ای ارائه می‌کند) بخوانید

بازی‌های خطی خلاقانه

بازی‌های قدیمی اغلب به صورت خطی بودند، اما این خطی بودن به آن‌ها امکان می‌داد تا داستان‌ها و تجربیات کاملاً کنترل‌شده و مهیجی را برای بازیکنان ارائه دهند. بازی‌هایی مانند Half-Life و Super Mario نمونه‌های برجسته‌ای از این نوع طراحی هستند که با تمرکز بر تجربه‌ای خاص و هدایت‌شده، توانستند تأثیری عمیق بر بازیکنان بگذارند.

امروزه بسیاری از بازی‌ها به دنبال طراحی جهان‌های باز و انتخاب‌های آزادانه برای بازیکنان هستند، اما این ممکن است باعث کاهش تمرکز و شدت تجربه‌ی داستانی شود. بازگرداندن بازی‌های خطی با داستان‌های قدرتمند و طراحی‌های خلاقانه می‌تواند به بازیکنان تجربه‌ای متمرکزتر و به‌یادماندنی‌تر ارائه دهد.

کمرنگ بودن نقش جنبش‌های سیاسی و اجتماعی

بازی‌های قدیمی‌ بیشتر تمرکزخودرا بر روی داستان و گیم‌پلی می‌گذاشتند و کمتر در آن‌ها به مسائل اجتماعی و سیاسی پرداخته می‌شد. وقتی هم که سازنده قصد داشت به این مسائل بپردازد، به طور دقیق آن‌ را مورد بررسی قرار می‌داد و در نتیجه، یک بازی تاثیرگذار تولید می‌کرد که واقعاً ارزش تامل کردن را داشت.

در بازی‌های جدید، برخی از این جنبش‌ها مانند جنبش‌های نوگرایانه و یا طرفداری افراطی از ایده‌های چپ، به شکل برجسته‌ای در داستان و شخصیت‌پردازی بازی‌ها دیده می‌شود که می‌تواند برخی از بازیکنان را از تجربه‌ی خالص و جذاب بازی دور کند.

طبیعتاً بازی به عنوان یک رسانه، می‌تواند نقشی موثر در جهت‌دهی ذهن مخاطبان ایفا کند و بررسی برخی از موضوعات خالی از لطف نیست. اما وقتی این موضوعات فقط ایده‌ی گروه خاصی را مطرح می‌کنند و به رسالت اصلی بازی که سرگرمی است توجهی ندارند، بازیکن از یک تجربه‌ی لذت‌بخش دور می‌شود.

کمرنگ کردن این نقش‌ها می‌تواند باعث شود که بازی‌ها بیشتر بر روی عناصر اصلی خود مانند داستان، گیم‌پلی و شخصیت‌ها تمرکز کنند و از جنجال‌ها و اختلافات اجتماعی فاصله بگیرند. این می‌تواند به ارائه‌ی تجربه‌ای خالص‌تر و قابل دسترس‌تر برای همه بازیکنان کمک کند.

ارائه‌ی یک نسخه‌ی واحد از بازی

در روزگارگذشته، بازی‌ها به‌صورت یک نسخه‌ی کامل و واحد منتشر می‌شدند و بازیکنان نیازی به خرید بسته‌های اضافی یا نسخه‌های متنوع نداشتند. این باعث می‌شد که همه بازیکنان تجربه‌ی یکسانی از بازی داشته باشند و نگران از دست دادن محتواهای مهم نباشند.

البته برخی شرکت‌ها مانند FromSoftware و یا CD Projekt Red در DLCهای خود سنگ تمام می‌گذارند و به اندازه‌ی یک بازی کامل محتوای جدید ارائه می‌دهند، اما واقعیت این است اکثر شرکت‌ها از این پک‌ها برای خالی کردن جیب مخاطب استفاده می‌کنند. بسیاری از این DLCها باید جزئی از بازی باشند، نه اینکه نیاز باشد مخاطب بار دیگر برای آن پول پرداخت کند!

بازی‌های امروزی اغلب با نسخه‌های مختلف، بسته‌های الحاقی، و محتوای دانلودی منتشر می‌شوند که می‌تواند باعث تقسیم شدن تجربه‌ی بازیکنان شود. واقعاً نیازی به انتشار چهار، پنج نسخه از یک بازی واحد با نام‌های استاندارد و دیلاکس و آلتیمیت و ورژن طلایی و نقره‌ای نیست! بازگشت به ارائه‌ی یک نسخه‌ی کامل و واحد می‌تواند به ایجاد حس کامل بودن بازی و اطمینان از ارائه‌ی تمامی محتواها به بازیکنان کمک کند.

سرراست بودن رابط کاربری

بازی‌های قدیمی معمولاً رابط کاربری ساده‌تری داشتند و بازیکنان بدون نیاز به صرف زمان زیاد برای یادگیری، به سرعت با آن‌ها آشنا می‌شدند. این سادگی باعث می‌شد بازیکنان بیشتر بر روی گیم‌پلی تمرکز کنند تا گم شدن در منوها و تنظیمات پیچیده. یاد گرفتن مکانیزم‌های یک بازی بیش از چند دقیقه طول نمی‌کشید و مکانیزم‌های جدید تک به تک به بازی اضافه می‌شدند تا بازیکن آن‌ها را به شکل تدریجی بیاموزد.

در بازی‌های جدید، رابط‌های کاربری و درخت‌های مهارت گاهی پیچیده و دشوار هستند و بازیکنان را از لذت بازی دور می‌کنند. البته دلیل این موضوع، اضافه کردن لایه‌های مختلف به گیم‌پلی و عمیق‌تر کردن تجربه‌ی مخاطب است، اما گاهی سازندگان به قدری در این کار زیاده‌روی می‌کنند که به خودتان می‌آیید و می‌بینید بیشتر از بازی کردن، دارید زمان‌تان را صرف کاستومایز کردن کاراکتر یا خواندن Logهای بی‌شمار بازی می‌کنید!

آسان‌تر کردن این موارد می‌تواند تجربه‌ی بازی را برای بازیکنان لذت‌بخش‌تر و دسترسی‌پذیرتر کند و آن‌ها را از سردرگمی نجات دهد.